تو رفتی و شدم تنها نگارم
ز دوری تو یارم بیقرارم
گرفتار غم و اندوهم و درد
بهجز غصه دگر یاری ندارم
* * *
شدم تنها و غمگین و دلافگار
درون غصهها نالانم و زار
پس از تو در غم هجران اسیرم
شدم در دام تنهایی گرفتار
* * *
اسیرم من اسیر درد و ماتم
گرفتار غم و اندوه و آهم
چنان از درد دوری گشتهام زار
که از دوری تو گمکردهراهم
* * *
به بند افتادهام در شام هجران
اسیرم من به زندان غمستان
اسیر غصه و اندوه و اشکم
ز دردت گشتهام در خویش پیچان
* * *
به دوری از تو چون گمکردهراهم
فقط یاد تو را در سینه خواهم
به عشق تو اسیر و بیقرارم
خیال و خاطرت تنها پناهم
* * *
ز هجران تو اشک از دیده بارم
کنون اندوه و ماتم گشته یارم
غم و حسرت شده اندیشهی من
به جز یاد تو در سینه چه دارم
* * *
زند در خاطرم یاد تو ریشه
به جان من بوَد عشقت همیشه
به جان دوری تو سخت است سنگ است
ز دوری قلب من گشته چو شیشه
* * *
مرا قلب از غم هجران شکسته
ز زنجیر غم و غصه نرسته
شدم چون مرغکی در دام صیاد
که دل از دوریت در بند بسته
* * *
شدم در دام عشقت من گرفتار
دو دستم بند و سر دارم سر دار
شده نقش نگاهت در دل من
همه اندیشه و افکار و پندار
* * *
چو رفتی بردی آرام و قرارم
چو ابر از دوریت خواهم ببارم
تو رفتی تا ز هجران غم دوست
به روی بستر غم سر گذارم
* * *
تو رفتی در غم و ماتم فتادم
به سوی ناله و غم دل نهادم
اسیر اشک و آه و درد و افغان
چو برگی خشک در دستان بادم
* * *
ز هجران تو در ماتم اسیرم
چگونه دل ز یاد تو بگیرم
چو پای عشق باشد در میانه
به پای عشق تو من سربهزیرم
* * *
چنان در عشق تو مشتاق ماندم
که خود را جز تو از هر چیز راندم
سرودم از تو و عشق تو هر دم
به امّید تو و عشق تو خواندم
* * *
ز داغ عشق تو خود را شکستم
درون عشق تو از خویش رستم
به امّید تو و عشقت شب و روز
به راه عشق تو عمری نشستم
* * *
پس از تو در ره میخانه گشتم
اسیر ساغر و پیمانه گشتم
به کنج غصه و اندوه و ماتم
چنین آواره و دیوانه گشتم
* * *
کنون از عشق تو در خویش جوشم
شراب عشق را همواره نوشم
سرای عشق شد ویرانهی دل
صدای عشق شد آواز گوشم
* * *
کنون عشق تو شد در تار و پودم
تمام هستی و بود و نبودم
به یاد توست عمر و زندگانی
برای توست هستیّ و وجودم
درباره این سایت